مهربانا! چه مصلحتی در کار بود که ناگاه قلب دانشمند بی بدیل عصر که با ضربان چهار فصلش در حق و حقوق می تپید، در دیار غربت از رقص باز ایستاد؟
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
حیات استاد دکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی پر برکت بود و الا نمی توانست، علم حقوق و فلسفه ی آن را وسعتی به مراتب بیشتر بخشد. استاد پس از تحصیلات خود به دانشگاه می آید و در این راستا می فرماید “من از دانش استادان دانشکده (حقوق) به هر ترتیب که مقتضی بوده بهره گرفته ام، این را مخصوصا برای کسانی می گویم که به اتکا تحصیلات علوم قدیم، احساس استغنا از دانشگاه می کنند. همه چیز را همگان می دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند.” از این رو، کتاب ها و الفارق او فرق بسیار با دیگر کتب و ترمینولوژی های حقوقی دارد. هنگامی که راضی شیرخواره بود او از رساله دکتری خود در باب “تاثیر اراده در حقوق مدنی” دفاعی جانانه کرده و مدرک دکترای خود را از دانشگاه گرفته بود. دکتر محمدرضا قنبری، استاد را در کتاب “بر تارک علم” به خوبی به زبان خود و استاد، به زیبایی معرفی کرده است که نیازی به معرفی جداگانه نیست. در این کتاب، استاد از حمله تلخ روس ها به ایران به تلخی تمام نام می برد.”واقعا چه روز وحشتناکی”.
صرف نظر از حقوق، استاد، هم مانند راضی، مذهبش عاشقی بود. از این رو، جا دارد که دشمنان به علت صراحت کلام، وی را خودخواه و دوستان به دلیل علم گسترده اش در حقوق و ادبیات و فلسفه، وی را ستاره ی علوم خوانند. خدایش بیامرزد که دانشمندان حقوق را، به خاطر وسعت بی حد و حصر حقوق، حقوقخوان می خواند ولی “راضی” را “فاضل معاصر” به شمار آورده و در کتاب هایش با همین نام می ستود. دانشجویانی که به فراست و ظرافت پی به عشق راضی به استاد برده بودند، در خفا با هم نجوا می کردند که اگر می خواهید نمره ی خوبی از وی بگیرید، نظری از دکتر جعفری لنگرودی با شعری ملیح از ایشان بر زبان برانید، تا حتی اگر به نادرستی هم به استاد نسبت داده باشید، هدیه ای زیبا نثارتان شود.
چو غمت را نتوان بافت مگر در دل شاد
ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم
استادان امروز که حقوق را در خدمت عدالت می دانند، فرزندان علمی دکتر جعفری لنگرودی هستند که یاد داد: کار استاد باید در تعادل باشد و حقوق مدنی را در فلسفه و موازنه ی معاملات بشناسد و نوشتار ادبی را در هوا های عاشقانه های حرمت مردم و رعایت عدالت با عناصر شناخته شده به رشته ی تحریر آورد.
به راستی که فکر و اندیشه ی استاد دکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی با عطر شعر و شاعری خوشبوتر شده بود. ساز ارغنون این شاعر پرشعور بی شک در سمفونی موسیقی شعرای قدیم و جدید آهنگ دلنشین خود را دارد. سه جلد کتاب سیمای شعر او، هم در کنار کتب وزین علمی و ترمینولوژی های حقوقی، اعتبار علمی او را با ارزش تر کرده است. گاهی در مسابقات شعری، انوار اشعار ستاره گون استاد، نور گفته های شعرای قدیم و جدید را تحت الشعاع قرار می دهد.
به سیمای استاد در کتاب «نیستان در ادب و منش استادان»، تصنیف راضی، چند لحظه دل هدیه کنید:
«استاد بزرگ حقوق ایران، دکتر محمّد جعفر جعفری لنگرودی (ارغنون)، که خدایش نگاهدار باشد، تمنیّات و تمایلات شهوانی انسان را چه مؤدبّانه سروده و بیان نموده است:
بُوَد عادت آدمی در دو چیز
از این هر دو خود را تو اندازه گیر
نخست آن که از هر طریقی که شد
کُنَد معده خویشتن، رام و سیر
چو مجموع شد خاطر آنگه شود
خریدار گندم به خرما و شیر!
الحق که بهتر از این نمیتوان، هوسهای انسان را در زرورق های قابل بیان و در ورای گمان ارائه کرد. آفرین بر این بیان و صد آفرین بر آن ادب نهفته در دل و جان».
باز به این شعر ارغنون دانشمند که مؤدّبانه در مورد کروی بودن سینههای نگار سروده است، نگاه کنید که چگونه از کروی شدن سینهها و تفلّک در علم هیأت استفاده کرده و آن را با آرایش هنری بسیار جالبی توصیف فرموده است:
نگار من که شکر ریزد از لب و دهنش
نموده رمز تفلّک به چاک پیرهنش
که تا به سخره بگیرد حکیم یونان را
مهی که گوی فلک را نهاده در ثخنش[1]
تا آنجا که به فقه مرتبط است، استاد چنان ماهرانه از فقه پوسیده و ناکارآمد قرون قدیم، دُرهای گرانبهایی کشف می کرد که تلالو آن می توانست چشم هر بیننده ای را خیره کند. بر خلاف ما که یقین داریم تا این فقه تلاش های مرگبار و پرخون خود در جهت تثبیت تبعیض بین مردم به نهایت قساوت نرسانده و کشور را به صورت کویر سوخته غیرقابل استفاده ای در نیاورده، دست از ادعاهای باطل خود برنداشته و از پای نخواهد نشست، استاد بر این باور بود که اگر خوش اندیشی پیشه کنید و اصول انسانی و فلسفه ی وجود را در نظر گیرید، می توان از این طریق نیز کاخ رفیع دانش حقوق را با زر و زیور های زیباتر آراست.
ظلم بزرگی که دوستان به استاد دانشمند ما می کنند، این است که او را مجتهد می خوانند، که وصله ی چندان خوشایندی به ردای عالمانه آن استوانه ی علم نیست، چون این اولین مدرکی است که وی دریافت کرده است. مجتهد حوزوی کسی است که بتواند با تلاش دریابد که خرافات یا حقایق گذشتگان چه بوده است، بدون اینکه بخواهد یا بتواند از خودش هنری نشان دهد و راهی را برای رفع مشکلات بگشاید. هر شخص با هوش عادی که اندکی صرف و نحو ساده عربی اصول، رجال و درایه بداند، می تواند در اندک زمان به آن دست یابد. البته، اجتهاد به طور سنتی، در جامعه ای که ذکر و دعا غالب بر عشق و صفا و علم است، خود فی نفسه فضل است. اما اجتهاد سنتی امروزی، اگر بر مشکلات نیفراید چیزی را از دردها نمی کاهد؛ این مدرک حداکثر مانند دیپلم قدیم یا لیسانس جدید است، اگر کمتر نباشد.
از این رو، نباید از این واژه حقیر برای دانشمندان کبیر استفاده کرد. اجتهاد سنتی که در فقه است برای به تجربه کشیدن دانسته های قبلی برای رسیدن به ندانسته ها فعلی و آتی نیست، بلکه فهم دانسته های قدیمی و رکود ممتد و تعبد عابدانه بر آن است و در یک کلمه اجتهاد حوزوی امروز، مومیایی دقیق و عالمانه اجساد گذشتگان است. لفاظی کلمات گمراه کننده ای، مانند مجتهد جامع الشرایط، یا فقه پویا که هیچ چیز را برای اجتهاد و فقه سنتی اضافه نمی کند. نیز چندان مطلوب نیست. مجتهد سنتی به هر حال، برداشت خود از نظر دیگران را ارائه می کند، نه نظر شخصی خود را که در این صورت مقعده فی النار! شرط سروری در این طرز تفکر، شباهتی به جهان متمدن ندارد.
اگر تسلیم محض خر شوی تو
تعبد کرده کور و کر شوی تو
سواری گر دهی بر ناکس و کس
چو نور دیده و سرور شوی تو
و در این باب، باید دانست که هیچ کس بر تارک علم ننشسته و نخواهد نشست، مگر اینکه حرمت علم را به خرافات یا واقعیات رایج گذشته نزول اجلال دهند.
اجتهاد به معنای افکار و اندیشه های تعقلی شخصی و ارائه تزهای جدید و انساندوستانه با در نظر گرفتن خرد جمعی، که ربطی به اجتهاد سنتی ندارد، امری بسیار پسندیده است. عقلانیت، نگاه به آینده، جامعیت و عدالت خواهی نیز با سختی تمام از کوره راه این نوع تلاش و اجتهاد می گذرد. اگر از اینگونه اجتهاد عدل تولید شود، ناگفته پیداست که یک لحظه آن برتر از صد سال عبادت خواهد بود.
استاد بر این باور بود که نباید در تاریخ ماند، بلکه باید به آینده چشم داشت. حقوقدانان نیز معتقدند: ابتنای علوم انسانی بر مبانی تاریخی را نباید دست کم گرفت، چون هر گمراهی که می آید، قصد تخریب همه بناهای قدیم را دارد تا به زعم خویش بنایی نو سازد که از طراحی فونداسیون آن هم عاجز است. وای خدای من! یادم رفت که استاد رفته است!! ولی نه! هرگز او نرفته و نخواهد رفت، چون به زبان کتاب ها و اشعار سرودۀ خویش خویش سخن می گوید.
زیر بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوش آن سرو که از بار غم آزاد آمد
نیازی به کالبد شکافی در مورد علت عروج استاد نیست، طبع شاعر پسندم می گوید او در اقیانوس حقوق حواسش به جایگاه مردم پرت شده بود که ناگاه در آبهای شفاف غزل های عاشقانه غرق شد و از همان جا به آسمان ها رفت.
مهراب داراب پور
دهم اسفندماه 1401
[1] ثخن= برآمدگی، ضخامت، حجم و قطر و برآمدگی زیر پیراهن