پاره ای از آتش دل
Category : اشعار
این شعر در سوگ استاد دکتر مهدی شهیدی در سال 1384 سروده شده است.
دل و دینم به نگاهی شـرر آگـین زد و رفـت
هجرتش داغ غمی بر من مسـکیـن زد و رفت
طــرّه یــار نــگــه کرد و سـرا پا به غـزل
تاج گـل خنده کنان بر سر نسریـن زد و رفت
آتشی در چمن افروخت که گیتی همه سوخت
شـعله درد بـه جـان مـن غـمگین زد و رفت
نـازم آن پـیـشه فـرهـاد کـه با تیشه شوق
نشتـر عـشـق به جان دل شیرین زد و رفت
تـوبـه بشکـست و بـه پیمانه اشارت فرمود
تـلـخ جـامـی به سرسفره زرّین زد و رفت
چـون شـهـابی ز افق شعله مستانه کشید
آتـشی روح فـزا بـر مه و پروین زد و رفت
حسـرتی کاشـت به انوار دلم دولت عشق
خنده ای تلخ به جان غم دیرین زد و رفت
خون عاشق که به گـردن بـگرفت آن عیّار
پشت پایی به دل «راضی» خوشبین زد و رفت